جدول جو
جدول جو

معنی ذنب الخیل - جستجوی لغت در جدول جو

ذنب الخیل
(ذَ نَبُلْ خَ)
امسوخ. کنیاث. در ترجمه صیدنۀ ابوریحان آمده است: ابوحنیفه گوید: او را لحیهالتیس گویند و در زمین عرب بسیار باشد و عصارۀ او درمعدن او منجمد نشود تا او را در زمین دیگر نقل نکنند و در کتاب حشایش آورده که ذنب الخیل کرفس کوهی را گویند و جبرئیل گوید: به سریانی او را لحیهالتیس گویند و اوریباسیوس گویند: او را لحیهالعنز هم نامند و در منقول خود، مخلص گوید، او را به سریانی طویورا و به یونانی فیاوادیس گویند و چنین گویند که منبت او خندقها باشد و شاخهای او را میان تهی بود. رنگ او به سرخی مایل باشد و جرم او صلب بود و نبات او را گره ها باشد و پیوندها و قدری درشتی باشد در او و بر هر پیوندی برگی بود و آن برگها به برگ نبات اذخر شبیه بود ولون او سیاه بود. و ارّجانی گوید: ذنب الخیل سرد است در اوّل و خشک است در دوّم و در اطلاق شکم نیک بود ودرد دهن را منفعت کند و دمش خون را تسکین دهد و آماس گرم را سود دارد و ریش امعا را نیکو بود و فتق را مفید است و قروح را پاک کند و گوشت برویاند. دیسقوریدوس گوید: ذنب الفرس نباتی است که عصارۀ او خون بینی را قطع کند - انتهی. و ابن البیطار در مفردات آورده است: دیسقوریدوس فی الرابعه اقودش هو نبات ینبت فی مواضع فیها ماء و فی الخنادق و له قضبان مجوفه لونها الی الحمره فیها خشونه و هی صلبه معقده و العقد داخل بعضها فی بعض و عند العقده ورق شبیه بورق الاذخر دقاق متکاثفه و هذا النبات یستنبت بما قرب من الشجر و یعلو علی الشجر ثم یتدلی منه اطراف کثیره شبیهه باذناب الخیل و له اصل خشبی صلب. جالینوس فی السادسه: هذانبات قوته قابضه مرّ و لذلک صار یجفف غایهالتجفیف من غیر لذع فهو بهذا السبب یدمل الجراحات العظیمه اذاوضع علیها کالضماد و لو کان العصب فی تلک الجراحات قد انقطع فینفع من الفتق الذی تنحدر فیه الامعاء و من نفث الدم و من النزف العارض للنساء و خاصه ما کان من النزف احمر و من قروح الامعاء و سائر أنواع استطلاق البطن اذا شرب بالماء و قد تحدّث عنه قوم انه ادمل فی وقت من الاوقات به جراحه وقعت بالمثانه و الامعاء الدقاق و عصارته تنفع من الرعاف و من العلل التی تستطلق فیها البطن اذا شرب بشراب مع شی ٔ من الادویهالقابضه فان کان هناک حمی فبالماء. دیسقوریدوس: و هذا النبات قابض و لذلک صارت عصارته تقطع الرعاف جیده و اذا شرب بشراب نفع من قرحهالامعاء و قد یدر البول و ورقه اذا دق ناعما و ضمدت به الجراحات یدملها و الحمها و أصل هذا البنات و النبات ایضاً ینفعان من السعال و من عسرالنفس الذی یحتاج معه الی الانتصاب و من شدخ أوساط العضل و قد یقال ان ورقه اذا شرب بالماء ألحم قطع الامعاء و قطع المثانه و الکلی و اضمر قیله الامعاء و قد یکون صنف آخر من اقودش و هو ذنب الخیل له أطراف اقصر من أطراف الصنف الاخر و اشدّ بیاضا و الین و اذا دق ناعما و خلط بالخل و ضمدت به الجراحات الخبیثه أبرأها. مجهول: ذنب الخیل ینفع من اورام المعده و الکبد و من الأستسقاء. (ابن البیطار). و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ذنب الخیل او الفرس، اصل خشبی صلب یقوم عنه فروع کثیره عقده متداخله العقد. تحف العقده منها اوراق کثیره دقاق وعلی النبت هدب کالشعر و قد تتشبث بما حولها. و لم نر لها زهراً و لا ثمراً. و قیل ان لها زهراً بین بیاض و زرقه و تکثر بالشام و تدرک بتموز و تبقی قوتها مدّه طویله. و هی بارده فی الثانیه، یابسه فی الثالثه.جل نفعها الألحام و الأدمال و قطع النزف مطلقا شربامن داخل و ضماداً من خارج و ذروراً. و تحل مع ذلک عسرالنفس و السعال الدموی و امراض الصدر و الکبد، خصوصاً الأستسقاء و تحل القیله معاینه و ربّما الحمت الفتق اذا کوثر شربها و قال قوم انّها بدل دهن الصبر و هی تولد السوداء و تفضی الی الجذام و یصلحها السکر ودهن اللوز و شربتها درهم و بدلها مثلها رامک - انتهی. و صاحب تحفه گوید: ذنب الخیل بیخ نباتی است، با صلابت و (آنرا) نوعی از لحیهالتیس دانسته اند. منبت اوکنار آبها و شاخهای او بسیار و مجوّف و مایل به سرخی و با خشونت و پرگره و گرهها با هم متصل و پربرگ و باریک شبیه به برگ اذخر و از گرهها روئیده و در اطرافش (ریشه ها) شبیه به دم اسب و بر اشجار مجاور متشبث میگردد و بی گل و ثمر و بعضی گویند گلش ما بین سفیدی و کبودی است و قوتش مدتها باقی میماند در اوّل و دوّم سرد و در آخر آن خشگ و قابض و بی لذع و قاطع نزف الدّم و نفث الدّم و جهت قرحۀ امعا و جراحت مثانه و سرفه و عسر نفس حاره و اقسام اسهال حار و استسقا و ورم حار جگر و امراض سینه و کثرت شرب او جهت التحام فتق و التیام رودۀ مقطوع مؤثر و ضماد او جهت التیام جراحات عظیمه و عصب مقطوع و قیلۀ امعا و ورم مقعد و اورام حارۀ اعضا و سعوط آب او جهت رفع رعاف نافع و قدر شربتش یک درهم و مولد سودا و مصلحش شکر و روغن بادام است و بدلش انجبار است. و صاحب اختیارات آرد:ذنب الخیل نباتی است که در خندقها و گوها روید و قضبان وی مجوف بود و به سرخی مایل بود و صلب بود و پرگره و بنزدیک گره ورق بود مانند ورق اذخر باریکتر و اطراف وی بسیار بود، در اول خشک بود در دویم و گویند سرد و خشک بود در دویم و قابض بود خصوص عصارۀ وی و مجفف بود بغیر لذع و قطع خون رفتن بکند و جراحتهای عظیم چون بر وی ضماد کنند به اصلاح آورد اگرچه عصب بود و فتق را نافع بود و قرحۀ امعاء و مجموع انواع شکم رفتن چون به آب بیاشامند نافع بود و عصارۀ وی رعاف را نافع بود و بیخ وی و حشیش وی سرفه و عسرالنفس را نافع بود و آن نوعی از لحیهالتیس است و بسیار مستعمل کردن مرخی اعصاب بود. مصلح وی خمیر (؟) بنفشه بود
لغت نامه دهخدا
ذنب الخیل
دم اسپ، دم اسپی شنگ چمنی از گیاهان دم اسب، شنگ چمنی
تصویری از ذنب الخیل
تصویر ذنب الخیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رجوع به ذئب الأیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ خَ)
گیاهی است داروئی. لحیهالتیس. ذنب الخیل. شنگ. الاله شنگ. ریش بز. اسپلنج. مارنه. و رجوع به ذنب الخیل و لحیهالتیس شود، شخص بزرگ گوش
لغت نامه دهخدا
و شاید ذنب الایل ذافنی الاسکندرانی. رجوع به ذفنی و ذافنی الاسکندرانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اذناب الخیل
تصویر اذناب الخیل
شنگ اسپلنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طب الخیل
تصویر طب الخیل
ستور پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار